تا کی خسته ای درمانده ای خفته ای تا کی؟
تا کی چشمانت اشک الود قلبت گناه الود روحت زخم الود تا کی؟
تا کی می خواهی بنشینی و دست روی دست بگذاری تا کی؟
برخیز
خورشید صدایت می زند
تا اسمان را فرشته ها فرش کرده اند
ببین گل بر سرت می ریزند
چه کسانی از این راه رفته اند و به روشنی خورشید رسیده اند
برخیز
برخیز و دستانت را به روشنی افتاب برسان
تا اسمان خانه ی خدا راهی نمانده